همشهری آنلاین- رابعه تیموری:سن آقای معلم به سن و سال مرحوم محمدحسن شیخالاسلامی نرسیده است. با میچالوک هم ١٠سال تفاوت سنی دارد، ولی تا شکستن رکورد مرحوم شیخ الاسلامی و بانوی کاناداییتبار فاصله زیادی ندارد. او و دیگر رکوردداران اهدای خون با انگیزه رکورددار شدن در اهدای خون مسیر خود را انتخاب نکردهاند. آنها خوب میدانند که رکوردداری و پیشتاز بودن در این مسیر برای آنها نام و نشان و مدال و جامی رنگین به ارمغان نمیآورد، اما احساس آرامش و رضایتی که از زندگی بخشیدن به دیگران نصیبشان میشود، از همه مدالهای قیمتی گرانبهاتر میدانند:
آقا معلم هنوز درس میدهد
سالها از بازنشستگی خسرو شاه ویسی گذشته، اما او هنوز هم از طبع و اخلاق دوران معلمی خود فاصله نگرفته و با لحن مهربان و پدرانه اش خوب میتواند دیگران را به همراه شدن با خودش تشویق کند. آقای معلم بسیاری از شاگردانش را با عظمت کار اهداکنندگان خون آشنا کرده، ولی در زمانی که خودش تصمیم گرفت خون اهدا کند مخالفان زیادی داشت: آقای معلم وقتی مادرش را از دست داد کودکی ٣ساله بود، ولی تصویر آخرین لحظات عمر او هیچوقت از ذهنش دور نشد. مادر در آن لحظات آنقدر خون بالا آورد که رمق تنش کشیده شد و دیگر هم هیچوقت رشته حیات بهجانش برنگشت. آقای معلم تا وقتی به سن نوجوانی رسید بارها از اطرافیانش شنید که اگر به مادرش خون تازه میرسید، شاید زنده میماند. یک شب بهاری که او زیر نور تیر چراغ برق کوچه مشغول درس خواندن بود، باخبر شد که اتوبوسی در نزدیکی شهر تصادف کرده و مسافرانش به خون احتیاج دارند. او همان شب به بیمارستان رفت و ٢ کیسه خون اهدا کرد. وقتی پدرش و دیگران از کار او مطلع شدند بهشدت سرزنشش کردند، ولی احساس آرامشی که نصیب شاه ویسی نوجوان شده بود شنیدن و تحمل آن شماتتها را برایش آسان میکرد.
آموزش عملی
پسازآن روز اهدای خون ماهیانه به یکی از امور مهم زندگی آقای معلم سنندجی تبدیل شد و در دوران دفاع مقدس یکی از اهداکنندگان خون به مجروحان جبههها بود. او تعریف میکند: «آن زمان نام اهداکننده را روی کیسههای خون مینوشتند. یک روز که در مدرسه بودم به من خبر دادند شخصی با لباس نظامی سراغم را میگیرد. وقتی به نزدش رفتم دیدم یکی از شاگردان قدیمی من است که جزء فرماندهان نظامی شده و موقع مجروحیت در یکی از عملیاتهای جنگی ازکیسهای که نامم روی آن نوشته شده به او خون تزریق شده است. در دوره جنگ کمبود خون یکی از مشکلات جدی و مهم درمان مجروحان بود و شاگردم که در کلاس درس اثرات اهدای خون را از زبان من شنیده بود، حالا خون اهدایی معلمش را باعث نجات جان خودش میدانست.» سالها پیش آمار اهدای خون آقا معلم به بیش از ١٠٠ مرتبه رسیده و صاحب کارت طلایی اهدای خون شده، اما پسازآن هم این عادت دیرینه را رها نکرده و اکنون شمار اهدای خون او به بیش از ٢٠٠ بار رسیده که معادل خون ٧ انسان است و با رکوردهای جهانی اهدای خون برابری میکند.
بخشش خون، مبادله انرژی
٧ دهه از عمر پربرکت آقای معلم گذشته، ولی هنوز هم جوانترهای خانواده شاه ویسی در ورزش شنا حریفش نمیشوند و موقع پیادهروی باید قدمهایشان را تند کنند تا از پدربزرگ سپیدموی مهربانشان عقب نمانند. آقا معلم در ورزش بدنسازی هم دستی بر آتش دارد و ساعتها کار در کارخانه تولید قارچی که بعد از بازنشستگی راه انداخته، او را خسته نمیکند. شاه ویسی سلامتی اش را مدیون رکوردداری اش در اهدای خون میداند و میگوید: «بر خلاف تصور عموم مردم اهدای خون نهتنها باعث ضعف و بیماری بدن نمیشود، بلکه انرژی و نشاط روحی و جسمی را افزایش میدهد.»
مهلا نوذری، اهداکننده مستمر خون
٤٩ سال مهربانی
حتی چشمهای زیبای برادر مرحومش را اهدا کرده و حالا کسی که فکر میکرد تا آخر عمر در حسرت تماشای دنیا میماند، با چشمهای برادر او زیباییها و زشتیهای دنیا را میبیند. عشق بهکار خیر توی خونش است و هر جا فرصتی پیش میآید سعی میکند برای دیگران قدمی بردارد. وقتی در بخش پرستاری بیمارستان حضرت رسول (ص) کار میکرد، همان وظایفی که بر عهده داشت آنقدری بودند که وقت فراغتی برایش باقی نگذارند و حسابی رمق و انرژی اش را بگیرند، اما اگر باخبر میشد یکی از بیماران علاوه بر درد و کسالت جسمی گیر و گرفتاری دیگری دارد، تا مشکل او حل نمیشد نمیتوانست آرام بگیرد. گاهی هم علاوه بر پرستاری از بیماران، نقش مددکار و همراه آنها را بر عهده میگرفت و برای بیماران تنها و بیکس خواهری میکرد. خانم پرستار تدریس و آموزگاری و خدمت در دیگر شاخههای پزشکی را هم تجربه کرده و در کسوتهای مختلف لذت مهربان بودن و همدلی با دیگران را چشیده است. خانم پرستار سال ١٣۵٤ و وقتی ١٨ سالش بود، برای اولینبار خون اهدا کرد، اما تا امروز که ٦٧ بهار را پشت سر گذاشته، این عادت را ترک نکرده و هر سال چند بار خون اهدا میکند. ٤٩ نوبت اهدای خون مهلا نوذری در مرکز انتقال خون تهران ثبت شده، ولی در طول ٤٩ سالی که او بهصورت مستمر خون اهدا کرده اتفاقات و بهانههای بسیاری پیشآمده که او در گوشه کنار ایران و در مراکز انتقال خون مختلف خونش را به بیماران و نیازمندان پیشکش کرده است.
نیلوفر جعفری، اهداکننده مستمر خون
مخالف خوانانی که اهداکننده شدند
تا وقتی در اینستاگرام درباره احساس و حال خوبش با دنبال کنندهها و مخاطبانش صحبت نکرده بود حتی خانواده نیلوفر نمیدانستند او مرتب خون اهدا میکند. آن زمان هول و هراس ابتلا به کرونا همه را خانهنشین کرده بود و بسیاری از اهداکنندههای مستمر هم ترجیح میدانند اهدای خون را به زمانی موکول کنند که خطر ابتلا به این ویروس بدقلق سلامتی آنها را تهدید نکند. آن روز نیلوفر از این که با اهدای پلاسما و پلاکت خونش به بهبود بیماران کمکی کرده خوشحال بود و وقتی این موضوع را در صفحه اینستاگرامش عنوان کرد، همان کسانی که همیشه او را از اهدای خون منع میکردند، به شکل متفاوتی واکنش نشان میدادند و دوست داشتند آنها هم این احساس را تجربه کنند. اعضای خانواده نیلوفر هم وقتی دریافتند اهدای خون نهتنها سلامتی او را به خطر نینداخته، بلکه انرژی روحی دختر سرزنده و پرتلاش خانواده را دوچندان کرده، با او همراه شدند. جعفری که جزء جوانترین اهداکنندههای مستمر پایتخت است، در مواقع معمول به همان نظم و سیاقی که پزشکان توصیه میکنند برای اهدای خون مراجعه میکند، ولی وقتی شرایطی ویژه پیش میآید و ذخایر بانکهای خون کشور کاهش پیدا میکند، او دفعات اهدای خون خود را افزایش میدهد و گاه و بیگاه با تعدادی از مخالفخوانان دیروز و همراهان امروزش راهی مراکز انتقال خون میشود. خانم دانشجوی رشته دیپلماسی، وقتی به کورههای آجرپزی میرود تا با مهربانیهایش دل کودکان آن جا را شاد کند یا به خانههای سالمندان سر میزند تا پدربزرگها و مادربزرگها را از تنهایی درآورد، همان حس و حالی را دارد که روی تخت اهدای خون بارها تجربه کرده است.
بیشتر بخوانید:آخرین وضعیت ذخایر خونی در کشور | نیاز به اهدای فوری در یک استان
نظر شما